پنج سال

ساخت وبلاگ

این سبک از نوشته هارو خیلی دوست دارم

فارغ از موضوع 


داستان بی پروا شروع میشه

و با دیالوگ ادامه پیدا میکنه

و اخرشم پایان بازه
خیلی شاید جالب نشده باشه چون نوشتن اینجور متن ها یکم سخته ..

کور کورانه دنبال ساختمانی میگردد ۵ سالی هست که به شهر دیگه ای رفتند و تو این مدت هرگز دوست نداشت حتی به تهران سری بزند
ساختمان را بالاخره پیدا کرد یکم نماش تغییر کرده بود با چند تا تابلو چشاش ضعیف بود نمیتوانست خوب ببیند
عینکش رو گذاشت
پر از تابلو های پزشکان
انگار خونه شون تبدیل به ساختمان پزشکان شده بود.
سوار اسانسور شد طبقه ۳ رو زد
انگار تبدیل به مطب دندانپزشکی شده بود
در اتاق رو باز کرد
منشی با صدای تو دماغی گفت:
-نوبت داری؟؟؟؟
+اره واسه ساعت سه امروز
-کارت بکش
+اوکی

50 تومن کشید
و منتظر ماند تا اتاق دکتر خالی شود
-نوبت توه برو تو ...
+باشه

با دکتر روبرو میشود
با موهای جو گندمی
بهش میخوره حدودا ۳۵ سال داشته باشد.
و احتمالا اولین سال هاییه که تخصصش تموم شده
اتاق کوچیکی نبود
گوشه ای میز دندان پزشکی و گوشه ای تختی وجود داشت

-مشکلتون چیه ؟؟؟
+حداقل دندونام مشکلی نداره
-یعنی چی
+دندونام که سالمه
-وایسا معاینه ت کنم
+نمیخواد
-ینی چی
+به اون منشیت بگو یه لیوان اب بیاره واسم

گوشی رو برداشت
خانوم زارعی با یه لیوان اب وارد شد
کمی ازون اب رو خورد ..
-ببین من کلا حال حوصله درگیری با مریضا رو ندارم اگه معاینه میخای رو میز بخاب اگه هم نه برو بیرون
+پولشو که دادم همین ده دیقه پیش ۵۰ تومن کشیدم
-پس میخای ۴۵ دقیقه اینجا باشی

-خب تعریف کن

یه پاکت وینستون لایت که همون اول که رسیده بود تهران خریده بود رو باز کرد
+زیر سیگاریتو بده
-اجازه نمیدم کسی اینجا سیگار بکشه
+حداقل وقتی سیگارتو میکشیدی تهشو تو سطل اشغال مطبت نمینداختی
دکتر یکم ریش پروفسوریش رو خاروند و زیر سیگار رو قل داد طرفش

+اینجا خونه ما بود البته قبلا
-خب چه ربطی داره
+پنج سال پیش بابام ورشکست شد و مام فروختیمش و مجبور شدیم به شهر خودمون
-کجا
+سنندج
-اها
+-بلده چاییم بیاره ؟؟؟
-کی؟؟
+همون که اب اورد فک کنم منشیته
خانوم صالحی با یه چایی وارد شد
+همینجا بزار
چایی رو به سمت خودش کشید
-پس اومدی خونتونو ببینی
+اره پس چی من هروقت میومدم خونه یه چایی میخوردم

چایی سرد بود فک کنم یکم بهش برخورده بود.
سیگار رو روشن کرد..

-سیگار واسه دندونات بده..
+حداقل دندونای تو که سالمه

جای اون عکس های الپاچینو و دی کاپریو و ژاوی و اینیستا که قبلا چسپونده بود حالا فقط عکس دندون مونده بود

بلند شد و دیوار رو وارسی کرد
-دنبال چیزی میگردی
+اره اینجا توی هواکش به چیزیو قایم‌ کردم
-چی
+یه البوم
-خب اگه اینجا باشه تا الان خراب شده
+نه تو مشما‌ گذاشتمش سارا گفت بزارمش تو مشما
-زنته؟؟
+نه رفیقم بود
-بیا اینجا رو فشار بده
+هر جور بود مشما رو اورد بیرون و با مشما رفت سر میز دکتر

دکتر مشغول بستن هواکش شده بود ولی بسته نمیشد
-بیا این گندی که زدیو درستش کن
+چرا ترش میکنی دکتر بشین درستش میکنم
۹
درستش کرد

البومو باز کرد و نشون دکتر داد

+نگا همش منو ساراییم
-اره دارم میبینم
+خوشگله دیگه؟؟
-بد نیست
+موهاشو .. اصن مو اینجوری دیدی
-از مو کوتاه خوشم نمیاد
+منم خوشم نمیومد باهاش رفیق شدم خوشم اومد
-دندوناش خیلی ردیفه اینجا که میخنده معلومه
+دیدی تو هم خوشت اومد
-خب تو جوونتری نسبتا
+مال پنج سال پیشه دیگه

میگم تو عکس کجای اتاق وایسادین؟

- ببین دکتر این عکس رو تختواب من نشستیم. تختخواب من اون ته بود. جای اون دستگاه لعنتی

دکتر به ته اتاق نگاه کرد. دستگاهی که بیمارها روی آن می‌خوابیدند درست جای تختخوابش را گرفته بود.
دکتر لبخندی زد و دوباره با دقت به عکس خیره شد. گفت:

- پس کی عکس گرفته؟ تنها نبودین نه؟
+دوربینو تنظیم کردم خودم تو کار عکاسیم

دکتر تلفن رو برداشت
-بگو فردا بیان
دکتره همینطور که عکسا رو نگاه میکرد گفت:
-دفعه بعد با سارا خانوم میای دیگه
+نه بابا من دیگه کاری ندارم
-ولی اینجا اتاق تو بوده ک حتما خیلی خاطره داری ازش
+پولم کجا بود همین پنجاه تومنم از داداشم قرض کردم
بعد از نیم ساعت
به گوشه اتاق هنوز خیره شده بود و دکتر هم البوم رو هنوز داشت نگاه میکرد

پنج سال...
ما را در سایت پنج سال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raminkhaledian بازدید : 91 تاريخ : جمعه 16 شهريور 1397 ساعت: 2:29