دوزخ ماشینی

ساخت وبلاگ


چندی پیش پس از مطالعه ی یکی از نامه های صادق هدایت و اشاره ی وی به گرفتار شدن به دوزخ سارتر فکری ساده و در عین حال خوره وار تمام ذهنم را به خود مشغول کرد: دوزخ چیست؟ نمیدانم چطور شد که ناگهان به ذهنم رسید که هرکس میتواند دوزخی مختص به خود داشته باشد و در میان دوزخ هایی که میتوانستم متصور شوم دوزخ کافکا وحشتناکترین نوع آن بود؛ چرا که این روزها (بخوانید سالها) حس میکنم گرفتار چنین دوزخی شده ایم و آنچنان که لایق یک دوزخیست در میانه ی آن زندگی میکنم! دوزخ ماشینی.
زندگی مکانیکی از پیش تعیین شده و کاملا طبق برنامه.
چیزی مانند نتیجه ی انسانی پس از تحقیقات پرتقال کوکی.
آیا بشر رنجی از این دردناکتر را هم میتواند تحمل کند؟ برگمان در نور زمستانی سکوت خدا را جواب این سوال میدانست. اما بازهم همین سکوت سنگین یکی از اثرات زندگی مکانیکی و بدون روغن و گریس در چرخ دنده های روزهاست. انسانی را تصور کنید که میداند برای یکسری کارها از پیش برنامه نویسی شده است و راه گریزی از دایره ی بسته ی برنامه ها ندارد! بخوابی، بیدار شوی، بخوابی و باز هم بیدار شوی!
فلاکت بار تر از این شیوه ی زندگی را کجا میتوان تجربه کرد؟ سالها شیوه ی زندگی بعضی از افراد اطرافم رو مورد استهزاء قرار میدادم و امروز پس از گذشت چندماه از دوره کارشناسی خود را اسیر هر آنچه میبینم که با وحشت آنرا تقبیح میکردم.
به مانند انسانی که حشره شده. محدود شده و دیگران با سیب باغ عدن وی را بیشتر از آنچه در آن دست و پا میزند از خود میرانند.
دوزخ کافکا همان کارگاه ابطال کاغذ "تنهایی پر هیاهو" است. زندگی از پیش نوشته شده بر روی برگه ای! خواه دستور نظامی باشد، خواه اداری! خواه اجبار گذران زندگی باشد، خواه لوحی که روز اول تمام زندگیمان را از پیش برایمان بر روی آن تعیین و تبیین کرده اند. آیا وحشتناک تر از تن دادن به اجبار سراغ دارید؟ تنها امید به رهایی از این دوزخ را پیوستن به کتابهای میان ماشین بازیافت میبینم.

پنج سال...
ما را در سایت پنج سال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raminkhaledian بازدید : 100 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 0:38